دخترپسر کوچکی باهم تو کوچه داشتن گریه میکردن!مردی امد گفت دخترم چرا گریه میکنی؟ گفت عمو عروسکم پاره شده.از پسره پرسید تو چرا گریه میکنی؟ گفت اخه عروسکم داره گریه میکنه ( عشق یعنی این)
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ : ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﮔﻨﺞ " ," ﺟﻨﮓ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ! "ﺩﺭﻣﺎﻥ" , "ﻧﺎﻣﺮﺩ" ﻭ "ﻗﻬﻘﻬﻪ" , "ﻫﻖ ﻫﻖ!" ﺍﻣﺎ "ﺩﺯﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺯﺩ" ﻭ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﻭ "ﮔﺮﮒ " ﻫﻤﺎﻥ "ﮔﺮﮒ......! "... ﺁﺭﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ,ﺳﺮﺯﻣﯿن "ﻣﻦ" , "ﻧﻢ" ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﯾﺎﺭ" , "ﺭﺍﯼ" ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﺭﺍﻩ" ﮔﻮﯾﯽ "ﻫﺎﺭ" ﺷﺪﻩ ﻭ "ﺭﻭﺯ" ﺑﻪ "ﺯﻭﺭ" ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ... "ﺁﺷﻨﺎ" ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ "ﺍﻧﺸﺎ" ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﭼﻪ... "ﺳﺮﺩ" ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ "ﺩﺭﺱ" ﺯﻧﺪﮔﯽ !!! ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ "ﻣﺮﮒ" ﺑﺮﺍﯾﻢ"ﮔﺮﻡ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ... ﭼﺮﺍ ﮐﻪ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﺍﺳت
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ : ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﮔﻨﺞ " ," ﺟﻨﮓ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ! "ﺩﺭﻣﺎﻥ" , "ﻧﺎﻣﺮﺩ" ﻭ "ﻗﻬﻘﻬﻪ" , "ﻫﻖ ﻫﻖ!" ﺍﻣﺎ "ﺩﺯﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺯﺩ" ﻭ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﻭ "ﮔﺮﮒ " ﻫﻤﺎﻥ "ﮔﺮﮒ......! "... ﺁﺭﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ,ﺳﺮﺯﻣﯿن "ﻣﻦ" , "ﻧﻢ" ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﯾﺎﺭ" , "ﺭﺍﯼ" ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ , "ﺭﺍﻩ" ﮔﻮﯾﯽ "ﻫﺎﺭ" ﺷﺪﻩ ﻭ "ﺭﻭﺯ" ﺑﻪ "ﺯﻭﺭ" ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ... "ﺁﺷﻨﺎ" ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ "ﺍﻧﺸﺎ" ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﻭ ﭼﻪ... "ﺳﺮﺩ" ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ "ﺩﺭﺱ" ﺯﻧﺪﮔﯽ !!! ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ "ﻣﺮﮒ" ﺑﺮﺍﯾﻢ"ﮔﺮﻡ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ... ﭼﺮﺍ ﮐﻪ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﺍﺳت
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
زندگی هم همینطور است.
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از چه زاویه ای در حال نگاه کردن هستیم .
بهجای قضاوت کردن شاید لازم است قبلا چشمان خود را تمیز کنیم !...
به قـــول ارنستو چه گوارا :
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
یک گل کاشته باشم!
؛؛؛؛؛؛؛؛
به قـــولِ پروفسور حسابی :
یکی از دانشجویان پروفسور حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم.
پروفسور جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛
به قـــولِ والت ویتمن :
زندگی به من آموخت؛
بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛
به قـــولِ ژان پل سارتر:
از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر می خندد!
؛؛؛؛؛؛؛؛
به قـــولِ مارک تواین :
آنجا كه آزادي نيست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
به قـــولِ برتراند راسل :
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند،
در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند !
. "دیدن هربامداد اتفاق ساده ای نیست"
خوشایندست وتکرار ناپذیر
گنجشکها بیخود شلوغش نمیکنند..
دوست چهارفصلم،آخرین روز بهار بروفق مرادت...تابستانت شاد
یکی از فرق های انسان با خدا این است که
انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند…
.. دو دوست در بیابان همسفر بودند ، در طول راه با هم دعوا کردند ، یکی به دیگری سیلی زد ، دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت : امروز بهترین دوستم بهم سیلی زد ، آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند ، ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد ، اما دوستش او را نجات داد ، او بر روی سنگ نوشت : امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد ، دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید : چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟ دوستش پاسخ داد : وقتی دوستی تو را ناراحت میکند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند ، ولی وقتی به تو خوبی میکند باید آن را بر روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند .. .. " تقدیم به تمامي دوستان ".. بامعرفت
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ “ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ”
ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ . . .
ﺑﻬﺸﺎﻥ ﺧﺮﺩﻩ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ !
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ “ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﺣﺮﻣﺖ ﺩﺍﺭﺩ ،
ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ
ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ، ...
ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺨﻨﺪﯼ ، ﺗﺎ ﺗﻮ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ، ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﮑﻨﺪ ،
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢ . .
روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند، او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت اورا نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید: برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟ مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم. تقدیم به کسانی که نیش عقربها از دوستان خود خوردند و حرف نزدند و دوباره عشق ورزیدن..