انا انزلناه فی لیله القدر

هيچ گاه دل كساني را كه بي صدا گريه مي كنند، نشكنيد ، اين ها كسي را براي پاك كردن اشك هاي شان ندارند.

دختري با پدرش ميخواستند از يک پل چوبي رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگير تا از پل رد شويم.
دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نميگيرم تو دست مرا بگير.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقي ميکند؟ مهم اين است که دستم را بگيري و با هم رد شويم.
دخترک گفت: فرقش اين است که اگر من دست تو را بگيرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگيري هرگز آن را رها نخواهي کرد!!

اين دقيقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگيريم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهي دستش را رها کنيم،
اما اگر از او بخواهيم دستمان را بگيرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!!!
و اين يعني عشق...

 

هيچوقت هيچ چيز و هيچکس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي، يک روزي، يک جوري، يک جايي به تو باز ميگردد
جواب سلام را با عليک بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کينه را با گذشت،
جواب بي مهري را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستي،
جواب دشمني را با دوستي،
جواب زشتي را به زيبايي،
جواب توهم را به روشني،
جواب خشم را به صبوري،
جواب سرد را به گرمي،
جواب نامردي را با مردانگي،
جواب همدلي را با رازداري،
جواب پشتکار را با تشويق،
جواب اعتماد را بي ريا،
جواب بي تفاوت را با التفات،
جواب يکرنگي را با اطمينان،
جواب مسئوليت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بي غرور،
جواب دورنگي را با خلوص،
جواب بي ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با اميد،
جواب منتظر را با نويد،
جواب گناه را با بخشش،

وقتی وجود خدا باورت بشه ...خدا یه نقطه میزاره زیر باورت و " یاورت " میشه.

سه زن در دنیا وجود دارد: 1. مادرم، 2 . تصویرش در آیینه ، 3. سایه اش در آفتاب

از خیاطی پرسیدند: زندگی یعنی چ؟ گفت: دوختن پارگی های با نخ توبه!!!! 

 از باغبانی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت :کاشت بذر عشق در زمین دلها زیر نور ایمان !!!!

از باستان شناسی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت : کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون !!!! 

از آیینه فروشی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت: زدودن غبار آیینه دل با شیشه پاک کن توکل !!!!

از میوه فروشی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت: دست چین خوبی ها در صندوقچه ی دل!!!

 

ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ
ﺷﺎﺩﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻫﺶ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ :

ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺨﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﺎﻏﻬﺎ
ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﯿﻦ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﯼ
ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻏﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺵ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺰﻭﺩﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﭙﻮﺷﺪ ....
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻭﺭ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﯼ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻫﻢ
ﺑﺎ ﺍﻭ ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﻣﺰﺍﺥ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺸﻬﺎ
ﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻤﺎﺋﯿﻢ ﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺍﻭ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﭼﯽ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﺍﺯ
ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ...
ﺷﯿﺦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﺯﺍﺭ
ﺩﺍﺩﻥ ﻓﻘﺮﺍ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ تر ﮐﻨﯿﻢ ...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺷﺎﺩﯼ
ﻭﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺷﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺁﻥ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﻔﺶ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﻭ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﻌﺪ ﻣﺨﻔﯽ
ﺑﺸﻮﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﻥ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﭼﻪ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ..
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ ﻭﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ،ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﺨﻔﯽ
ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺁﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﻨﻨﺪ ..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ
ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﭘﻮﻟﻬﺎ ﺭﺍ
ﭘﺎﺋﯿﻦ ﻭ ﺑﺎﻻ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ .. ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ
ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ..
ﭘﻮﻟﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﺑﻪ ﺳﺠﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭﺳﭙﺲ ﺑﺎ
ﺣﺎﻟﺖ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ :
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺃﻭﻻﺩﻡ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺷﮑﺮﺕ ﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻫﻼﮐﺖ
ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﯼ ...
ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ... ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ
ﭘﺮ ﮔﺮﺩﯾﺪ ...
ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﯾﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺍﺩﯼ؟
ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﻋﻤﺮﻡ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ..
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ
ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﺁﺭﯼ ﻋﻄﺎﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺳﺮﻭﺭ ﺁﻭﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ ....
ﺍﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭘﺮﻣﺤﺘﻮﺍ ﻭ ﭘﻨﺪ ﺁﻣوز ﺭﺍ به اشتراک بگذارید..k.m.d

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:

اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !
اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !
اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !
و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید، مهم نیست این شادی چگونه قضاوت شود.

چرا باید چنین باشد سر آغاز ؟ کبوتر با کبوتر باز با باز ؟ اگر از عشق احساسی برآید ، کبوتر هم کند با باز پرواز...

فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش فقیر است ، کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است ، پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه ی سالمند است ، آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند در رویای رفتن ... خدایا ! کدامین پل در کجای دنیا شکسته که هیچ کس به مقصد خود نمی رسد؟ 

در یک دزدیِ بانک در چین، دزد فریاد کشید:

همه شما که در بانک هستید، حرکت احمقانه نکنید، زیرا پول مال دولت است

 ولی زندگی به شما تعلق دارد!!

همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.

این «شیوه تغییر تفکر» نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن.


هنگامی که دزدان بانک به خانه رسیدند،
 
جوانی که (مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی داشت)

به دزد پیرتر (که تنها شش کلاس سواد داشت)

 گفت «برادر بزرگ تر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم»

دزد پیرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، شمردن این همه پول

زمان بسیار زیادی خواهد برد. امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت

 ما چقدر از بانک دزدیده ایم»

این را میگویند: «تجربه» این روزها، تجربه مهم تر از علم و یا ورق کاغذهایی است

که به رخ کشیده می شود.

پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،

مدیر بانک به رئیس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید. اما رئیس اش پاسخ داد:

«تأمل کن! بگذار ما خودمان هم 10 میلیون از بانک برای خودمان برداریم

 و به آن 70 میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیفزاییم»

این را میگویند «با موج شنا کردن» پرده پوشی و

آمار سازی به وضعیت

اولی : امسال روزه میگیری ؟ 

دومی: آره اگه خدا بخواد ...

اولی : منم میگیریم ولی آخه کدوم پزشکی این همه سختی رو برای بدن تایید میکند ؟ 

دومی: همونی که وقتی همه پزشکا جوابت کردن برات معجزه میکنه ...

زلال باشید ...پرندگان به برکه های آرام پناه می برند ، و انسانهای پاک به دل های پاک ، زیرا دل های پاک همچون برکه های آرام اند ، و دیگران بدون هیچ وحشتی به آنها اعتماد میکنند ، پس خوشا به حال کسانی که مایه آرامش دیگران هستند .

پرنده هایی که روی شاخه نشستند ، هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند ، زیرا اعتماد آ نها به شاخه ها نیست بلکه به بال هایشان است.

(همیشه به خودت اعتماد داشته باش).

چرخ گردون چه بخندد  چه نخندد تو بخندد.

مشکلی گر سر راه تو ببندد، تو بخند ، غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم ، گر دلت از ستم و غصه برنجد ، تو بخندد...

چارلی چاپیین می گوید :

پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم ودر کهنسالی آموختم 

با پول 

میشود خانه خرید ولی آشیانه نه!

رختخواب خرید ولی خواب نه !

ساعت خرید ولی زمان نه ! 

مقام خرید ولی احترام نه ! 

کتاب خرید ولی دانش نه!

آدم میشه خزید ولی دل نه ! 

اما افسوس دیر فهمیدم!!!!

روزی برای بعضی آدم ها تنها یک خاطره خواهید بود ...

تلاش کنید که لااقل خاطره ای خوش باشید.

نابینا غصه نخور ....

در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود نداره ، ما هم که میبینیم خود را به کوری زده ایم باور کن ! 

امید و آرزو دو چیزی هستند که به آرزوها دست پیدا میکنی.

روزی دروغ به حقیقت گفت بریم دریا شنا کنیم ؟ 

حقیقت ساده پذیرفت و آنها کنار دریا رفتند ، حقیقت تا لباسهایش را در آورد آنها را دزدید و فرار کرد ! 

از آن پس حقیقت زشت است ولی دروغ در لباس حقیقت زیباست.

در مسابقه ی بین شیر و آهو ، بسیاری از آهوها برنده می شوند . چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی .پس :(هدف مهم تر از نیاز است)

برخی آدمها به یک دلیل 

از مسیر زندگی ما می گذرند 

به ما درسهایی بیاموزند 

که اگر می ماندند 

هرگز یاد نمی گرفتیم.

---هر اقدامی اگر بزرگ باشد ابتدا محال به نظر می رسد.

---هرگاه رد پای کسی که آرامشم را گرفته بود ، دنبال کردم به خود رسیدم.

---یه توانایی خود ایمان داشتن نیمی از کامیابی است.